چگونه از شکست خوردن در بازار سرمایه جلوگیری کنیم؟

سرفصل‌های این مقاله
نگاهی فیلسوفانه به ماجرای شکست خوردن در زندگی و بازار سرمایه
هیچ کس دوست ندارد شکست بخورد. همه ما در تک‌تک لحظه‌های زندگی‌مان با تمام قوا به پیش می‌رویم تا جلوی این ماجرا را بگیریم. چون فکر می‌کنیم که شکست‌، مانعی بزرگ برای رسیدن به موفقیت مورد نظرمان است. به عنوان یک سرمایه گذار، شکست را با از دست دادن سرمایه ارزشمندمان مساوی می‌دانیم. شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از سرمایه گذاران با شنیدن هر پیشنهادی که بوی ریسک می‌دهد، فرار را بر قرار ترجیح می‌دهند. اما آیا این تمام ماجرای شکست است؟ اگر شکست در زندگی و بازار سرمایه این‌قدر بد و وحشتناک است پس چرا بسیاری از افراد موفق به دیگران توصیه می‌کنند که زودتر و سریع‌تر شکست بخورند؟ در این قسمت از خیزش نیوز، یک ذره‌بین برمی‌داریم و ماجرای «شکست خوردن» را درست و حسابی بررسی می‌کنیم. تا انتهای این ماجرا با ما همراه باشید.

جی. کی. رولینگ
زندگی بدون شکست خوردن در چیزی غیر ممکن است، مگر اینکه شما زندگی بسیار محتاطانه‌ای داشته باشید که در این صورت هم اصلا زندگی نکرده‌اید.

شکست چیست؟
هر واژه در دیکشنری ذهنی هر فرد، معنایی ویژه خودش دارد. واژه «شکست» را در نظر بگیرید. برخی از افراد واژه «شکست» را از ذهنشان پاک کرده‌اند. حتی اگر روزها و سال‌ها دیکشنری ذهنی آنها را زیر و رو کنید، باز هم چیزی دستگیرتان نمی‌شود.
برخی دیگر، آن را با واژه‌هایی دیگر جایگزین کرده‌اند. مثلا در مقابل واژه شکست نوشته‌اند: «چالش» یا «درس جدید». عده‌ای هم آن را «به خاک سیاه نشستن»، «از دست دادن دار و ندار»، «خجالت کشیدن» و «از دست دادن غرور یا اعتبار» معنا کرده‌اند. با این وجود، می‌توان شکست را این‌گونه معنا کرد:

روبه‌رو شدن با نتیجه‌ای که اصلا انتظارش را نمی‌کشیدیم.
شکافی بزرگ میان چیزی که می‌خواستیم و چیزی که به دست آوردیم.
ملاقاتی ناگهانی با چهره واقعی توانایی‌هایمان و حتی چهره پنهان دیگران

لطفا همین‌جا توقف کنید و شما هم معنای شکست را از دیکشنری درونی خودتان برایمان بنویسید. شکست در قاموس شما چه شکل و شمایلی دارد؟
آیا برای موفق و بزرگ شدن، همیشه باید شکست بخوریم؟
شاید اگر صد سال پیش کسی این سوال را مطرح می‌کرد، می‌توانستیم با اطمینان بگوییم: «بله! هیچ راهی برای موفق شدن به جز پیوسته و زیاد شکست خوردن وجود ندارد.» اما اکنون و در دورانی که آن را «عصر اطلاعات» صدا می‌زنند، داده‌هایی که به رایگان در دسترس ما قرار دارند آن‌قدر زیاد هستند که می‌توانیم بدون پیوسته شکست خوردن هم به موفقیت مورد نظرمان برسیم.
البته در این میان، پای ویژگی دیگری به میدان باز می‌شود و آن «مهارت تجزیه و تحلیل داده‌ها» است. ما در صورتی می‌توانیم از داده‌های موجود، نهایت استفاده را ببریم که راهی برای درک آنها پیدا کنیم. با این حساب، چند گزینه پیش رویمان قرار دارند:

بی‌خیال داده‌ها شویم و از روش آزمون و خطا استفاده کنیم.
بخشی از داده‌ها – ترجیحا بخش‌هایی که به نفع ما هستند – را مورد استفاده قرار دهیم.
برای حرفه‌ای شدن در مهارت تجزیه و تحلیل، زمان بگذاریم و از داده‌ها سپری مقاوم در برابر شکست بسازیم.

به نظر، استفاده از راه‌حل سوم منطقی‌تر و هوشمندانه‌تر است. وقتی داده‌ها وجود دارند باید بتوانیم از آنها به بهترین شکل ممکن بهره ببریم.
شکست های خوب چه ویژگی هایی دارند؟
شکست‌ها هم در دو دسته «خوب» و «بد» قرار می‌گیرند. اما نیازی نیست که برای آشناتر شدن با ماجرای شکست خوردن، هر دو دسته را موشکافی کنیم. چون بررسی کردن شکست‌هایی که خوب هستند، چهره شکست‌های بد را هم برایمان روشن می‌کنند. با این توضیح به سراغ برخی از ویژگی‌های شکست‌های خوب می‌رویم:

کوچک هستند و سریع اتفاق می‌افتند

کوچک شکست خوردن باعث می‌شود که جبران کردن آن و روبه‌رو شدن با حجم سرمایه از دست رفته یا کار بر باد رفته آسان‌تر شود. بنابراین، راحت‌تر و سریع‌تر می‌توان فرایند بازسازی را آغاز کرد.

حجم ریسک آن برای ما روشن است

برخورد ما با شکست به ظرفیت درونی‌مان ارتباط مستقیمی دارد. اگر فردی ریسک‌پذیر باشیم می‌توانیم ضررهای چند صد میلیونی را تحمل کنیم؛ اما اگر فردی ریسک‌گریز باشیم حتی چند صد هزار تومان ضرر هم می‌تواند ما را زمین بزند.
در واقع، چیزی که می‌شکند ما نیستیم بلکه ظرف تحمل درونی ما است. اگر نمی‌توانیم یا نمی‌خواهیم گنجایش ظرف درونی خود را تغییر دهیم پس باید قبل از هر اقدامی، میزان ریسک ماجرا را به دقت بررسی کنیم تا اگر در کار یا سرمایه گذاری‌مان موفق نشدیم، دست‌کم خرد و خاکشیر نشویم.

منابع مشخص و محدودی را نشانه رفته‌اند

همیشه نمی‌توانیم با وسط گذاشتن دار و ندارمان در میدان سرمایه گذاری به موفقیت‌های بزرگ دست پیدا کنیم. چون شکست‌های بزرگ همچون سایه‌ای شوم در پی این منابع بزرگ کمین کرده‌اند.
در واقع، هر چقدر که میزان برداشت شما از منابعتان بیشتر باشد احتمال اینکه دیگر نتوانید پس از شکست خوردن از جایتان بلند شوید هم افزایش پیدا می‌کند. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم.
تصور کنید تمام منابع و سرمایه‌ای که در زندگی‌تان جمع کرده‌اید به مُشتی سکه جادویی تبدیل شده‌اند. خاصیت این سکه‌ها در این است که وقتی یکی از آنها را برمی‌دارید به یک پله نردبان تبدیل می‌شوند.
با هر بار برداشتن سکه، پله‌ای دیگر بر این نردبان افزوده می‌شود. شما قدم به قدم از روی آن بالا می‌روید و از میوه‌هایی که در سرشاخه بهترین درختان جا خشک کرده‌اند استفاده می‌کنید.
در این میان، شاید حوصله‌تان سر برود و بخواهید سریع‌تر از این نردبان بالا بروید. در آن صورت، بخش زیادی یا حتی تمام سکه‌های خود را برمی‌دارید. ناگهان، نردبان کوچکی که بر آن سوار بودید، قد می‌کشد و تا آسمان هفتم بالا می‌رود.
بَسی خوشحال می‌شوید و سرعت حرکت خود را بیشتر می‌کنید. هر چقدر که بالاتر می‌روید میوه‌ها هم درشت‌تر می‌شوند. در میان این خوشبختی و شادمانی، بادی تند وزیدن می‌گیرد.
تقلای شما برای چسبیدن به نردبان فایده‌ای ندارد. چون از زمین خیلی فاصله گرفته‌اید. نسیمی که در ارتفاع‌های پایین، شما را خنک می‌کرد حالا در این ارتفاع، زورمند شده است.
بالاخره دستتان لیز می‌‌خورد و شما سقوط می‌کنید. جدا از اینکه در اثر برخورد با زمین، آش و لاش می‌شوید یادتان می‌آید که دیگر هیچ سکه‌ای در دست و بالتان باقی نمانده است. بنابراین، هیچ راهی برای دوباره شروع کردن نخواهید داشت. پس در استفاده از منابع خود هوشمندانه رفتار کنید و یادتان باشد که شکست‌های خوب، تنها بخشی از منابع را استفاده کرده‌اند؛ نه تمامشان را.

ریچارد برانسون
شما با دنبال کردن قواعد، راه رفتن را یاد نمی‌گیرید. با انجام دادن و شکست خوردن، یاد می‌گیرید.

آفت‌ های خوب شکست خوردن
از قدیم و ندیم می‌گفتند که بادمجان بَم، آفت ندارد. همان‌طور که بهتر از ما می‌دانید، این‌ ضرب‌المثل به چیزهای بی‌خاصیتی اشاره می‌کند که حتی آفت‌ها هم به سراغشان نمی‌روند.
با وجود آنکه بیشتر ما از شکست، دل خوشی نداریم، اما اگر بخواهیم تمام سهم مثبت خودمان را از دلش بیرون بکشیم باید با آفت‌هایی که آن را تهدید می‌کنند آشنایی داشته باشیم. در ادامه به چند آفت سِمِج خوب شکست خوردن می‌پردازیم:
تکیه کردن بر نظر همگانی در مورد فلسفه شکست
وقتی افراد زیادی در جامعه در مورد یک مفهوم مثلا «شکست خوردن» حرف می‌زنند ناخواسته چند عبارت مشترک درباره آن مفهوم شکل می‌گیرد. پس از آن افرادی که همیشه به جای فکر کردن به دنبال افراد متفکر قدم برمی‌دارند، بدون داشتن درکی درست، آن عبارت را تکرار می‌کنند.
وقتی چنین ماجرایی پیش می‌آید، اندکی قیمه‌ها و ماست‌ها با هم قاطی‌پاتی می‌شوند و تشخیص یک نتیجه درست و منطقی – دست‌کم از نظر ما – در هزارتویی مه‌آلود گیر می‌افتد.
مثلا یکی از این عبارت‌های مشترک که لقلقه زبان خیل عظیمی از مردم شده این است: «شکست بخور و از شکست‌هایت درس بگیر تا موفق شوی.» حتی برخی می‌گویند: «شکست بخور! چون شکست خوردن تو را قوی‌تر می‌کند.»
آیا واقعا این‌چنین است؟ آیا این منطقی است که ما با دستان خودمان زمینه شکست خود را فراهم کنیم تا از این راه درس بگیریم یا قوی‌تر شویم؟ آیا اصلا منظور اولین گوینده، تلاش برای شکست خوردن بوده است؟
فکر نمی‌کنید با گذر زمان، این عبارت از یک جمله کاربردی به شعاری بزرگ و توخالی تبدیل شده باشد؟ شاید بله و شاید هم نه. چون در دنیای آدم‌ها هیچ چیز مطلقی وجود خارجی ندارد.
تمام چیزهایی که امروز عالی، پسندیده، معتبر و کاملا معمولی هستند شاید در آینده‌ای دور، ماهیت فعلی خود را از دست بدهند و به عنصری منفی، نامعتبر، ناپسند و غیرمعمولی تبدیل شوند.
گذشته از این، شرایط زندگی، سطح و عمق تفکر هر انسان با دیگری تفاوت دارد. شاید چیزی که برای یک نفر شکستی بزرگ به شمار می‌رود برای دیگری یک تلنگر کوچک باشد. پس باید هوشمندانه‌تر به این سخنان نگاه کرد.
شکست خوردن در اثر یک اشتباه تکراری
گاهی شکست ما در اثر خراب شدن اوضاع بازار، اشتباه در تصمیم‌گیری، اعتماد کردن به داده‌هایی بدون منبع، افتادن در دام دسیسه‌هایی که بسیار بزرگ‌تر از ما هستند یا کمبود اطلاعات به وجود می‌آید.
واکنش هوشمندانه این است که از چنین شکست‌هایی درس بگیریم و به حرکت در مسیرمان ادامه دهیم. اما کار وقتی بیخ پیدا می‌کند که شکست ما به دلیل یک اشتباه تکراری باشد.
این موضوعی است که باید با تمام توانتان در مقابل آن بایستید. تکرار کردن یک اشتباه، یعنی درس نگرفتن از یک شکست قدیمی. این ماجرا نوعی سهل‌ انگاری نابخشودنی است که زمینه هدر رفتن تلاش، زمان، سرمایه و انگیزه شما را فراهم می‌کند. مراقب باشید تا از یک سوراخ، دو بار نیش نخورید.
شکست خوردن به دلیل آشنا نبودن با خودمان و هدفمان
یکی از آفت‌های خوب شکست خوردن به زمانی برمی‌گردد که ما هدفمان را گم می‌کنیم و در اثر این گم‌گشتگی بارها و بارها زمین می‌خوریم. هیچ نکته مثبت یا درسی در این ماجرا دیده نمی‌شود.
برای جلوگیری از این شکست، چاره‌ای نداریم جز اینکه به سرآغاز داستان خود برگردیم و چرایی حرکت خود را مشخص کنیم. گذشته از این، هر چقدر که برای آشناتر شدن با خودمان تلاش بیشتری بکنیم کمتر به سراغ کارها یا سرمایه گذاری‌هایی می‌رویم که با روحیه و  خواسته‌های قلبی ما تناسبی ندارند.

رابرت کیوساکی
برنده‌ها از شکست خوردن نمی‌ترسند، ولی بازنده‌ها چرا. شکست، بخشی از فرایند موفقیت است. کسانی که از آن می‌گریزند از موفقیت نیز دوری می‌کنند.

چگونه جلوی شکست خوردن را بگیریم؟
در مورد شکست، مثل تمام مفهوم‌های کلیدی جهان همچون موفقیت، عشق، ثروت، اخلاق و … نمی‌توان نسخه‌ای ثابت را نوشت و آن را در جیب خلق‌الله چپاند که بله! با این نسخه دیگر شکست از صد فرسخی زندگی‌ات هم گذر نمی‌کند. اما می‌توان راه‌هایی را پیشنهاد داد تا هر کس بنا به زندگی، موقعیت، سبک تفکر و ظرفیت درونی‌اش توشه‌ای ویژه خود از آن بردارد. بیایید به چند مورد از پیشنهادها نگاهی خریدارانه بیندازیم:
۱- مراقب اشتباه‌ های کوچک باشید
درست همان‌طور که موفقیت‌های بزرگ با در کنار هم قرار گرفتن کارهای درست کوچک در طول یک بازه زمانی مشخص و گاهی طولانی به وجود می‌آیند، شکست‌ها هم نه به یکباره بلکه آرام و بی ‌سر و صدا در زندگی، کار و تصمیم‌های ما اتفاق می‌افتند.
با نادیده گرفتن این اشتباه‌های کوچک و مهار کردنشان وقتی که هنوز ضعیف و بی‌رمق هستند می‌توانیم تا اندازه قابل قبولی، جلوی شکست را بگیریم.
۲- در دام غرور نیفتید
وقتی چند بار پشت سر هم در کاری موفق شویم، مثلا یک سهم را شانسی و از روی آزمون و خطا خریداری کنیم و هر بار هم سود خوبی بگیریم، توهم برمان می‌دارد که دیگر شکست به سراغمان نمی‌آید و می‌توانیم با همین فرمان ادامه دهیم.
غافل از آنکه غرور – به ویژه غروری که از موفقیت به دست آمده باشد – چشم ذهنمان را به روی اشتباه‌های کوچک، احتمال‌های ضعیف و بررسی داده‌های گسترده‌تر می‌بندد و مدام زیر گوشمان می‌خواند: «اینا مال مبتدی‌هاست، تو دیگه یه سرمایه گذار حرفه‌ای هستی و به این چیزا نیازی نداری!»
تعداد قابل توجهی از زمین خورده‌های بازار سرمایه در دام غرور موفقیت افتادند و به شکلی تلخ، شکست خوردند. پس شش دانگ حواستان را جمع کنید تا با غرور جماعت، رفیق نشوید.
۳- خودتان را گول نزنید
وقتی گیوه‌هایتان را وَر می‌کشید تا جلوی شکست را بگیرید، باید دست از منم‌منم بردارید. باید بپذیرید که برخی از کارها چندان هم ساده نیستند و انجامشان نیاز به تحمل ریسک بالا، سپری کردن زمان طولانی و بررسی‌های عمیق دارد.
اگر کار یا تصمیمی که پیش‌رویتان قرار دارد را دست‌کم بگیرید، ناگهان بیدار می‌شوید و خودتان را در محاصره شرایطی عالی برای شکست خوردن می‌بینید. گذشته از این، وقتی کاری که باید انجامش دهید را کوچک می‌شمارید، ناخواسته تلاش، تمرکز، هوش و دانایی خود را هم زیر سوال می‌برید.
به دنبال این ماجرا، اعتماد به نفس، عزت نفس و استقامت خودتان را نشانه می‌گیرید و آنها را مثل آبکش سوراخ می‌کنید. اگر می‌خواهید یک کار را عالی انجام دهید، قبل از هر اقدامی ابعاد آن را به درستی تخمین بزنید و آن را با ظرفیت‌های درونی خودتان مقایسه کنید و سپس با چشمانی باز دست به کار شوید.
۴- لطفا تجربه‌ هایتان را لب طاقچه نگذارید

بسیاری از دردسرهایی که در زندگی‌مان می‌کشیم به دلیل بی‌توجهی به درس‌هایی است که از شکست‌های گذشته خود گرفته‌ایم. چون معمولا با روبه‌راه شدن ماجرا، خیالمان تخت می‌شود و همه‌چیز را فراموش می‌کنیم.
این موضوع به سادگی ما را در هَچَل اشتباه‌های تکراری می‌اندازد. بنابراین همیشه درس‌های خود را به یاد داشته باشید. حتی اگر لازم است، اشتباه‌هایی که به هنگام معامله در بازار سرمایه کرده‌اید به همراه درسی که از آن گرفتید یا راه چاره‌ای که به کار بستید را در یک دفترچه کوچک یادداشت کنید.
چه بسا در آینده بتوانید اشتباه‌های خود را به کتابی ارزشمند تبدیل کرده و با چاپ آن فرصت پیشرفت کردن را در اختیار سرمایه گذارن تازه‌نفس قرار دهید.
۵- رفتار، افکار و واکنش‌ هایتان را مرتب زیر ذره‌ بین ببرید
یکی از راه‌های ساده و بسیار کاربردی برای جلوگیری از شکست خوردن، اندازه‌گیری معامله‌ها، رفتارها، کیفیت تصمیم‌ها و اثربخشی روش‌هایی است که به کار گرفته‌اید.
وقتی بدانید انجام چه کاری سرعت و کیفیت موفقیتتان را بیشتر می‌کند، آن را بیش از کارهای دیگر انجام خواهید دارد. ناگفته نماند که از بررسی و تحلیل شکست‌ها و اشتباه‌هایتان بسیار بیشتر از مسیرهایی که شما را به موفقیت ‌رسانده‌اند چیز یاد خواهید می‌گرفت.
به این موضوع مثل یک فرایند نگاه کنید؛ هر اشتباه، یک درس و هر درس، کشف یک راه جدید برای گرفتن تصمیم‌های بهتر در موقعیتی مشابه است.
۶- تفاوت خوش‌ بینی و حماقت را برای خودتان روشن کنید
بسیاری از ما به هوای خوش‌بینی در باتلاق حماقت اسیر می‌شویم. وقتی هم که با بیچارگی از آن بیرون می‌آییم، تمام کاسه‌کوزه‌ها را بر سر خوش‌بینی می‌شکنیم. چون باور داریم که این موضوع باعث شکست‌مان شده است.
این در حالی است که تنها اشتباه ما، عبور غیر قانونی از مرزهای خوش‌بینی به سمت حماقت بوده است. اجازه بدهید مثالی برایتان بزنیم.
وقتی در بازار سرمایه فعالیت می‌کنیم، به ویژه زمانی که زیرآبی می‌رویم و بدون بررسی و تحقیق، تصمیم به خرید یک سهم می‌گیریم.
گاهی به علت‌های گوناگون مثلا تعصب ناپیدا در مورد یک شرکت، تعصب پیدا در مورد سخنان یک شخص یا غرور بی‌جا برای اثبات گفته‌های خودمان، ارزش یک سهم را بسیار بیشتر از چیزی که هست تخمین می‌زنیم.
به دنبال این ماجرا، مبلغ زیادی از سرمایه خود را روی این سهم کذایی سرمایه گذاری می‌کنیم. از این جا به بعد، به سراغ خوش‌بینی می‌رویم، دو دستی آن را می‌چسبیم و پیوسته به خودمان تلقین می‌کنیم که این سهم رشد خیلی خوبی خواهد کرد. در حالی که عقل و تجربه‌مان جایی در میان خروارها تعصب و غرور، ندایی ضعیف سر می‌دهد که: «تا دیر نشده چشماتو باز کن!».
جالب اینجا است که خیلی راحت به این نصیحت سرنوشت‌ساز نیشخند می‌زنیم و باز هم به سراغ خوش‌بینی دوست داشتنی خودمان – که البته همان حماقت است – می‌رویم. معمولا این اتفاق خوبی نیست و ما را با سر به دره شکست سوق می‌دهد.
۷- مشورت کردن را جدی بگیرید
گاهی ادعای «همه‌چیز دانی» چنان نقره داغمان می‌کند که تا مدت‌ها هوش را از سرمان می‌پراند. این ماجرا بدترین و مخرب‌ترین تاثیر خود را زمانی می‌گذارد که دانش و تجربه محدودمان را کافی می‌دانیم و نیازی نمی‌بینیم که از هیچ‌کس مشورت بگیریم.
یک سرمایه گذار هوشمند، به جای تجربه کردن اشتباه‌هایی که صدها بار توسط دیگران انجام شده‌اند با مشورت گرفتن، از آن تجربه‌ها استفاده می‌کند، مسیرهایی که به سمت شکست خوردن خیز برداشته‌اند را دور می‌زند و به پیش می‌رود.
بدون شک، او نیز در مسیر خود اشتباه می‌کند اما دست‌کم یک اشتباه جدید را مرتکب می‌شود و مسیری نادرست را شناسایی می‌کند. البته در این میان مراقب دو انحراف باشید:

از هر کسی مشورت نگیرید

مشورت دادن، کار کوچک یا بی‌اهمیتی نیست. بنابراین، نباید از هر کسی که جلوی راهتان سبز می‌شود مشورت بگیرید. برای این کار به سراغ کسانی بروید که سابقه معاملاتی خوبی دارند و فراز و فرودهای زیادی را از سر گذرانده‌اند.

مشورت دیگران را حرف آخر در نظر نگیرید

به مشورت گرفتن به چشم دریافت یک پیشنهاد نگاه کنید نه چیزی بیشتر. نباید این‌طور باشد که پس از شنیدن توصیه یک فرد، قدرت قضاوت خود را دست‌کم بگیرید و روی سرمایه‌تان ریسک کنید.
یادتان باشد، سخن آن فرد و پیشنهادی که به شما می‌دهد از دریچه نگاه او و با توجه به شخصیت، میزان سرمایه، سطح ریسک‌پذیری، اعتماد به نفس و نگرش ویژه‌اش به سرمایه‌گذاری ریشه می‌گیرد.
بهترین کار این است که نتیجه مشورت را نه یک دستور قطعی برای انجام کار بلکه یک گزینه برای تفکر در مورد ماجرایی که با آن سر و کار دارید در نظر بگیرید.
۸- هماهنگی میان اهداف و ارزش‌ هایتان را حفظ کنید
آیا ارزش‌هایتان را می‌شناسید؟ می‌دانید انجام چه کارهایی از نظر انسانی، مالی و معنوی برایتان ارزشمند هستند؟ پاسخ شما چه مثبت باشد و چه منفی، باید به یک نکته مهم توجه کنید.
وقتی که در حال انتخاب هدفی برای زندگی شخصی، کاری یا سرمایه گذاری هستید باید ارزش‌هایتان را جایی درست پیش چشمانتان قرار دهید. برای جلوگیری از شکست خوردن در هدفتان باید اهداف خود را همراستا با ارزش‌هایتان تنظیم کنید.
اگر هدفتان در نهایت به چیزی عالی ختم شود اما آن چیز در فهرست ارزش‌های شما جایی نداشته باشد، به معنی واقعی، شکست می‌خورید.
شاید این بار از نظر مالی دچار ضرر نشوید؛ اما روحتان آسیب می‌بیند. ترمیم کردن روح آسیب دیده و جبران زخمی که بر قلب و روانتان نشسته، بسیار سخت و حتی گاهی غیر ممکن است. پس هوشمندانه اهداف خود را انتخاب کنید.

چیپ هیت
شکست زودهنگام، نوعی سرمایه‌گذاری برای موفقیت به شمار می‌رود.

شما بعد از هر شکست، تغییر می‌ کنید
«هراکلیتوس» فیلسوف پیشاسقراطی یونانی می‌گوید: «نمی‌توان در یک رودخانه دو بار پا گذاشت. چون هنگامی که برای بار دوم از آن عبور می‌کنی دیگر نه آن رودخانه رودخانه قبلی است و نه تو آن آدم قبلی.»
عبور شکست‌ها از رودخانه زندگی ما هم همین کار را می‌کند. وقتی در زندگی‌مان شکست می‌خوریم، چه شکست کوچک و چه شکست بزرگ، به فردی جدیدتر تبدیل می‌شویم.
چیزی در درون ما عوض می‌شود. شاید به فکر تغییر روش زندگی، ارتباط‌ها و حتی سبک سرمایه گذاری‌مان بیفتیم و شاید تصمیم بگیریم که برای آموختن، بیشتر از سخن گفتن و مغرور شدن زمان بگذاریم. در هر صورت، شکست‌ها درونمان را تغییر می‌دهند.
اگر خوب به این ماجرا نگاه کنیم می‌بینیم که تغییر کردن در سرنوشت رودخانه‌ها نوشته شده است. هیچ رودی را نمی‌یابید که پس از گذشت سال‌ها درست مانند روز اولش مانده باشد. بنابراین، حالا که نمی‌توانیم جلوی عوض شدن خودمان را بگیریم شاید بهتر باشد که خودمان آستین‌ها را بالا بزنیم و زودتر با شکست‌های زندگی‌مان ملاقات کنیم.
در این میان، حواستان به یک نکته باشد. وقتی احتمال شکست خوردن را با آغوش باز می‌پذیرید و آگاهانه در مسیری که انتخاب کرده‌اید قدم می‌گذارید نباید تمام کاسه‌کوزه‌ها را بر سر خودتان بشکنید.
اگر نتوانستید به اهدافتان برسید، در سرمایه‌ گذاری شکست خوردید و برنامه‌هایی که برای خودتان چیده بودید به جایی نرسیدند به این معنی نیست که شما تنبل، بی‌استعداد، سر به هوا، بدون برنامه یا فراری از نظم هستید.
این مورد را هم در نظر بگیرید که گاهی، اهدافی که برای خودتان انتخاب کرده‌اید، بسیار رویایی و بزرگ‌تر از توان شما در آن بازه زمانی محدود هستند.
حتی شاید میزان سختی آن را دست‌کم گرفته باشید یا به پیش‌نیازهای رسیدن به آن بی‌توجه بوده‌اید. بنابراین، به جای بمباران کردن خودتان و افکارتان با سخنان سمی، کمی به خودتان دلداری بدهید، از فاز عزاداری برای موفقیت از دست رفته بیرون بیایید و قدرتمندتر از دفعه قبل، دست به کار شوید.
یادتان باشد، تا زمانی که زنده هستید می‌توانید زندگی‌تان به شکلی که می‌خواهید تغییر دهید.
نظر شما چیست؟
آیا می‌توانید ماجرای یک نمونه از بهترین و بدترین شکست‌های معاملاتی خود را برایمان تعریف کنید؟ چه درسی از این شکست‌ها گرفتید؟

توجه: برای انجام معامله در بایننس حتما با آی پی خارج از ایران (کشورهایی مثل ترکیه، فنلاند، سنگاپور و روسیه) وارد شوید!

به این مقاله امتیاز دهید تا با کمک شما کیفیت آن را بسنجیم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *