خاطرات مبارز ۸ ساله و بازخوانی سرود سلام فرمانده/برای بچه هایمان قهرمان سازی کنیم

گروه زندگی خبرگزاری فارس؛ عطیه اکبری: سال‌هاست از ۱۵ خرداد می گوییم و از زبونی رژیم طاغوت که در این روز با تانک‌های جنگی در خیابان‌های شهرهای مختلف رو به روی مردم ایستاد. اما چرا قیام ۱۵ خرداد که نه تشکیلات خاصی داشت، نه برنامه ریزی شده بود در کمترین زمان تبدیل شد به یک بحران عمیق و ادامه دار برای رژیم طاغوت و سنگ بنای پیروزی انقلاب اسلامی را از همان زمان بنا نهاد؟ وقتی سراغ قدیمی‌ها و مبارزان ۱۵ خرداد برویم ،همه این سؤال‌های ما فقط یک جواب دارد و آن هم این است که قیام ۱۵ خرداد فقط و فقط بر اساس شور مردم خسته از ظلم طاغوت و عقل مذهبی‌شان شکل گرفت.باید در دل روایت‌های آدم‌های معمولی دقیق شوی. باید برگردیم به کوچه پسکوچه های محله‌های قدیمی، به مساجد قدیمی، آدم‌های ساده و معمولی که هنوز هم سربازان این انقلابند، حتی اگر یک موی سیاه در سرشان پیدا نشود. آن‌ها جواب این سؤالات را می‌دانند. این بار در سالگرد قیام ۱۵ خرداد به کوچه پسکوچه های شهرری می‌رویم. به میان مردمی که در سایه سار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی در شکل گیری قیام ۱۵ خرداد نقطه عطفی بودند و ده ها شهید، تقدیم انقلاب اسلامی کردند. سراغ این آدم‌های قدیمی رفتیم و حرف‌هایشان را شنیدیم. حاج آقا «محمد مساحتی» یکی از همین آدم‌های ساده و مو سپید کرده است که تا همین چند وقت قبل در مغازه ساده‌اش یک طورهایی «مرشد چلویی» زمانه بود برای نیازمندان، از آن کاسب‌های باسواد و کتاب خوان قدیمی که صندوقچه خاطرات بازگو نشده‌ای دارد و در این روز بخشی از این خاطرات را در گفت وگو با او و چند نفر از مبارزان قدیمی زیر و رو می‌کنیم. تصاویری از قیام۱۵ خرداد در شهر تهران *برای شاه دعا می‌کنید یا نه؟! این مبارز قدیمی انقلاب خاطرات جالبی از آن روزها دارد. حاج آقا مساحتی در جوانی‌اش باهوش بود و به قول خودش با پنبه سر می‌برید. آن سال‌ها او یکی از مسئولان هیئت فاطمیه در شهرری بود و می‌گوید: «خرداد 42 اتفاقات زیادی در تهران و شهرهای دیگر افتاد. ترسی به جان حکومت افتاده بود که خودشان هم دلیل آن را درست و حسابی نمی‌دانستند. به خاطر این ترس بود که در محرم سال 42 هیئت‌ها را مجبور می‌کردند در میان دعاهایشان برای شاه هم دعا کنند. روز عاشورا که یکی دو روز قبل از 15 خرداد بود، رییس شهربانی شهرری همراه چند نفر مأمور در صحن حرم حضرت عبدالعظیم ایستاده بود تا مراقب باشد همه برای شاه در خلال مراسم عزاداری‌شان دعا کنند. اما من دست آنها را خوانده بودم. گفتم خیالت راحت باشد، اما خودم روز قبل با مداح هیئت هماهنگ کرده بودم و به او گفته بودم با مردم هماهنگ شوید تا حتی یک لحظه هم ساکت نشوند و اجازه به شما ندهند که بخواهی در حق این ستمکار دعا کنی. آن روز همه آمده بودند. تا چشم کار می‌کرد زن و کودک می‌دیدیم. دست‌هایی که مشت می‌شد و به آسمان می‌رفت. خلاصه نقشه من حسابی گرفت. روز عاشورا تا من می‌گفتم آرام… آرام باشید، مردم بیشتر ندای حسین حسین (ع) سر دادند و آنقدر شلوغ کردند که مأمور گفت ول کن.. این‌ها دیوانه‌اند.» *وقتی سر مأمور شهربانی کلاه می‌رود این ماجرا تمام نشد و این مبارز انقلابی را در روز ۱۵ خرداد دستگیر کردند. حاج آقا مساحتی می‌گوید: «گفتند خط و ربطت چی هست ؟به کجا وصل هستی ؟ من هم با زیرکی جواب دادم و خلاصه دم به تله آنها ندادم. رییس شهربانی گفت اعلی حضرت عطیه‌ای را برای شما در نظر گرفته که به مداحانی بدهند که برای شاه دعا می‌کنند. هر طوری بود دست به سرش کردم. ما حتی یک بار هم در هیئتمان برای شاه ملعون دعا نکردیم.» *اولین جرقه اما اصل ماجرا از کجا شروع شد؟ خاطرات قیام ۱۵خرداد مردم شهرری در ذهن «علی اکبر اکبری» یکی دیگراز مبارزان انقلابی که حالا ۷۵ ساله شده آنقدر پر رنگ است که می‌گوید با اینکه ۵۹سالی از آن روز می‌گذرد اما همه چیز هنوز یادم مانده است و برایمان روایت می‌کند و می‌گوید: «انگار همین دیروز بود مردم شنیده بودند که امام خمینی (ره) را دستگیر کردند. همه جا بر هم ریخته بود. بزرگ‌ترین عالم شهرری یعنی آیت الله اثنی عشری را ۱۴هم خرداد دستگیر کرده بودند. این برای مردم اصلاً قابل قبول نبود. مردم دل بسته بودند به امام خمینی و رهنمودهای او و دیگر علمای شیعه. از آن طرف تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی هم موضوع دیگری بود که خشم مردم را بیشتر کرده بود. قیام ۱۵ خرداد نه از قبل طراحی شده بود نه رهبر مشخصی داشت. این قیام از دل مردم برخواست. مردم وقتی دیدند امام خمینی (ره) را دستگیر کردند از هر کوی و برزنی به خیابان‌ها ریختند و در ورودی درب حرم حضرت عبدالعظیم خیل عظیم جمعیت به هم رسیدند. متصدیان حرم درب را بستند و مردم هم ریختند توی بازار و به طرف کلانتری شهرری پائین تر از مسجد فیروزآبادی حرکت کردند. اما نرسیده به کلانتری مأموران با باتوم، قنداق تفنگ و تیراندازی به جان مردم افتادند تا آنها را متفرق کنند. مردم با سنگ از خودشان دفاع می‌کردند. عده زیادی مجروح و زخمی شدند، عده‌ای هم به تظاهرات تهران پیوستند و تعدادی هم درهمان شهرری به شهادت رسیدند.» *چون سیاه پوشیده بودم دستگیر شدم چرا سیاه تنت کردی؟ این جمله را حاج علی اکبر اکبری می‌گوید؛ «در آن روز من همراه هیئتی‌های دیگر به خیابان‌ها آمدم و شعار سر دادیم. خیابان‌های شهرری پر از مأمور شده بود. آن زمان همه ما در عزای طلبه‌هایی که رژیم آنها را شهید کرده بود سیاه پوشیده بودیم. مأمور شهربانی به دست من دست بند زد و گفت برای چه سیاه تنت کردی؟ یعنی آن روز ها آنقدر خطر را احساس کرده بودند که حتی از سیاه پوشیدن انقلابیون هم رعب و وحشت داشتند. خلاصه در ظهر روز ۱۵خرداد مرا به شهربانی بردندوبعد از آنکه یک دل سیر کتک زدند گفتند تو سر دسته‌ای و باید اعتراف کنی. اما اعترافی در کار نبود. ما حرکت خودجوش مردمی راه انداخته بودیم و اصلاً رهبر مشخصی نداشتیم. ۲۷ روز در زندان بودم تا به قول خودشان آب از آسیاب افتاد و مار ا که چند نفری بودیم آزاد کردند غافل از آنکه فاتحه رژیم پهلوی در همان روز ۱۵خرداد خوانده شد و دیگر نه آبی لازم بود نه آسیابی.» *خاطرات مبارز ۸ ساله قیام ۱۵ خرداد حالا بشنوید از خاطرات یکی از مبارزان کوچک قیام ۱۵ خرداد که در آن روز ۸ ساله بود و حالا ۶۷ ساله. «محمد قوام» می‌گوید: «خانه ما بر خیابان اصلی منتهی به حرم بود و سه در داشت. از ۱۵ خرداد تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی این خانه پناه امنی بود برای کسانی که می‌خواستند فرار کنند. چون از یک در وارد می‌شدند و از دو در دیگر می‌توانستند فرار کنند. من در سال ۴۲ دقیقا  ۸ سالم بود ولی جراتی داشتم مثال زدنی ، آن روز ها همه هم سن و سال‌های ما همین طور بودند. از بعدازظهر 15 خرداد در شهرری حکومت نظامی برپا شد و هیچ کس حق بیرون آمدن نداشت. خانه ما در کوچه زنگنه بر خیابان حرم بود و من به بهانه خریدن یخ بیرون می‌رفتم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. همان روز نوارهای ضبط شده سخنرانی امام خمینی (ره) را که با دستگاه ریلی با دردسرهای فراوان تکثیر می‌شد به خانه مبارزان بردم.» *برای بچه‌هایمان قهرمان سازی کنیم «مرور خاطرات ۱۵ خرداد ۴۲لطف بزرگی دارد اما باید از دل این اتفاقات نکاتی را بیرون کشید و از آنها درس گرفت.» قوام این جمله را می‌گوید و در ادامه حرف‌های زیادی برای گفتن دارد که بخشی رنگ و بوی گلایه دار و بخشی رنگ و بوی مطالبه. او که برادر شهید است و پدرش هم از مبارزان قدیمی و معلم‌های قدیمی می‌گوید: «من تا به حال بارها از خودم پرسیدم که ما توانسته‌ایم قدر آن همه تلاش بزرگان را بدانیم؟ اصلاً بچه‌هایمان می‌دانند که آن روزها در شهر و خیابان‌هایشان چه گذشته ؟ آدم‌های قهرمان چه اتفاقاتی را رقم زدند؟ هر سال مناسبت‌ها که می‌شود صفحه‌ای از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها را به مرور این وقایع اختصاص می‌دهند و دیگر همه چیز تمام می‌شود. باید برای بچه‌هایمان از تک تک شهدای انقلاب قهرمان سازی کنیم. چرا قهرمان نوه‌ها و بچه‌های ما باید دختر کفشدوزکی و مرد عنکبوتی باشد؟ مگر کم نوجوان شهید و دختران و بانوان شهید داریم؟ برای پرداختن به ماجرای شجاعت مردم درقیام ۱۵ خرداد و مبارزات پیروزی انقلاب اسلامی و همه خاطرات ۸ سال دفاع مقدس دنبال بهانه نباشیم. وظیفه رسانه‌هاست که این شور انقلابی را در دل بچه‌های ما و نسل چهارم انقلاب زنده نگهدارند.سلام فرمانده شروع خوبی بود،انشالله ادامه دارباشد.» انتهای پیام/






شما می توانید این مطلب را ویرایش نمایید




این مطلب را برای صفحه اول پیشنهاد کنید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *