چرا «بازی مرکب» گرفت؟/ پروژه عادی سازی خشونت در دستور کار هالیوود!

خبرگزاری فارس- گروه رادیو و تلویزیون: مینی‌سریال «بازی مرکب» توسط «هوانگ دونگ هیوک» کارگردان اهل کره جنوبی ساخته شده و این روزها مورد توجه افکار عمومی قرار گرفته است. این سریال در 9 قسمت توسط کمپانی نتفلیکس ساخته شده که اعلام شد فصل اول آن است. «بازی مرکب» در هفته نخست انتشار توانست به یکی از پربیننده‌ترین مینی‌سریال‌های تاریخ نتفلیکس تبدیل شود و تنها پس از گذشت 28 روز از تاریخ انتشار موفق به جذب 111 میلیون بیننده در سراسر جهان و شکستن رکورد سریال «بریجرتون» شد که پیش از این پربیننده‌ترین سریال تاریخ نتفلیکس به شمار می‌آمد شد. این سریال مربوط به آن دسته از اقشار ضعیف و فرودستی است که در سلطه سرمایه‌داری مدرن گرفتار آمده‌اند و این نظام با بی‌رحمی و خودکامگی تمام‌، آنها را مصلوب اراده، مطامع و منافع بی‌حد و حصر سرمایه‌داران متنفذ و سودجوی خود ساخته است.نظام سرمایه‌داری به خشن‌ترین و بی‌رحمانه‌ترین شکل ممکن دست به استثمار و غارت اقشار ضعیف و فرودست جامعه می‌زنند؛ بدون اینکه لحظه‌ای دچار شرمساری یا عذاب وجدان شوند.   در رابطه با محتوای سریال «بازی مرکب» با «سعید مستغاثی» منتقد سینما و تلویزیون گفت وگو کرده ایم که مشروح آن را در ادامه می خوانید: **آقای مستغاثی تحلیل شما از سریال «بازی مرکب» چیست؟ لایه‌های پنهان این سریال چیست و به چه چیزی می‌‌خواهد بپردازد؟ -اساس سریال «بازی مرکب» سوژۀ بسیار تکراری است، یعنی ما ده‌ها فیلم و سریال در این باره در سال‌های گذشته داشتیم که با همین تم و مایه بوده است، مثلاً معروف‌ترین آنها مجموعه فیلم‌های هانگر گیمز است که در سه چهار یا قسمت پخش شد و آن هم بازی‌ای بود که همدیگر را تا حد مرگ می‌زدند تا یک نفر همه را بکشد و او به‌‌عنوان آخرین نفر جایزه بزرگ را بگیرد. قبل از آن هم فیلم محکوم برای آقای ویپر بود که در آن هم محکومین جنگ گلادیاتورها را انجام می‌دادند. فیلم‌های زیادی داشتیم، سریال‌هایی مانند دکتر هو، سریال اِستارگرل، فیلم معروف رانینگ‌من سال 1987، مجموعه فیلم‌های اره، در این زمینه فیلم‌های زیادی داشتیم که به انحاء مختلف بود که حالا می‌بینیم این سریال هم یک کار معمولی در همان جهت است، حتی به لحاظ ساختاری نقاط ضعف بسیاری دارد و به لحاظ فیلم‌نامه بسیار باگهای فیلم‌نامه‌ای دارد، اما در یک یک پروپاگاندای رسانه‌ای مطرح می‌شود. **«بازی مرکب»چرا اینقدر شهرت جهانی پیدا کرد و روی آن کار رسانه ای شد؟ -این سریال یک سوژه اصلی دارد که در سال‌های اخیر خصوصاً از دو سال پیش خیلی باب شد، یعنی از دو سال پیش و زمان هانگرگیمز هم بود، یعنی در واقع یک نوع فریب سوژه‌ای است، به‌ ظاهر فیلم‌هایی می‌آیند تا موضوعات مورد علاقه ما را نقد کنند مثلاً فرض کنید در این فیلم یا در فیلم‌‌هایی مثلاً دو سال پیش فیلم انگل که آن هم کره‌ای بود، مثلاً سرمایه‌داری را در این فیلم‌ها نقد می‌کنند و ما هم خوش‌مان می‌آید چون سرمایه‌داری را ظالم نشان می‌دهد و آن ظلمی که به افراد مختلف می‌کند. اما در لایه‌های پنهان چیز دیگری که در این فیلم‌ها روی ما اثر می‌گذارد و مشخصاً در این فیلم، مثلاً فیلم هانگر گیمز فیلمی که بود از سال‌های 2013 و 2014 در چند قسمت به دلایل زیادی مطرح نشد، در آن فیلم یک جایی بود مثل همین جایی که بازی راه انداختند به نام کاپیتول که این جای سرمایه‌دارها بود،‌ اینها 12 منطقه را تحت سلطه داشتند و بعضاً جنگ آخرالزمانی که هر سال از آن مناطق دو نفر نوجوان باید انتخاب می‌َشدند می‌آمدند در این کاپیتول بازی‌ گلادیاتوری می‌کردند که در نهایت باید همدیگر را می‌کشتند و یک نفر پیروز می‌شد و جایزۀ بزرگ و خوبی می‌گرفت و صاحب زندگی خوبی می‌شد. اینجا ظلم و ستم از سوی آن افراد نشان داده می‌شد و این افراد در کاپیتول می‌نشستند بازی‌ها را تماشا می‌کردند، شادی می‌کردند، می‌خندیدند و کِیف می‌کردند و بعد یک منطقه‌ای به نام منطقه 13 وجود داشت که پنهان بود و منطقه 13 به‌نوعی مخالف این ماجراها بود، بعد در طول قسمت‌ها جنگ‌هایی می‌شد و در نهایت منطقه 13 بر این جریانات پیروز می‌شوند و آنها بسیار عدالت‌طلب و انقلابی هستند، منتها وقتی منطقه 13 پیروز می‌شود بدتر از آن کاپیتول می‌شود یعنی قوانین وحشیانه‌تری می‌گذارد و ظلم بیشتری می‌کند و آنچه مورد انتظار دیگران بود اتفاق نمی‌افتد و از کاپیتول بدتر است. **اینجا دقیقا چه تئوری مطرح می شود؟ -از اینجا یک تئوری در سینمای غرب مطرح می‌شود، همانطور که نانسی پلوسی رئیس کنگره آمریکا این را به جد گفت که ما بعد از جریانات عراق و افغانستان دیگر نمی‌توانیم خودمان را به‌عنوان الگوی دموکراسی و حقو‌ق‌بشر به جهان معرفی کنیم؛ این در سینماهای آمریکا و غرب مطرح شد و به صورت تئوری نهادینه شد، یعنی آمریکایی‌ها دیگر نمی‌آیند در یکسری فیلم‌ها خودشان را خوب نشان بدهند، یعنی بگویند ما خیلی خوب هستیم! دیگر این چیزها نیست و می‌گویند ما بد هستیم، ظلم می‌کنیم ولی آنهایی که مخالف ما هستند بدتر از ما هستند، آنهایی که با ما می‌جنگند فاجعه‌بارتر از ما هستند. یعنی مخاطب را مقابل بد و بدتر قرار می‌دهند و این چیزی است که در فیلم جوکر نیز می‌بینید، ظاهراً شما در فیلم جوکر شما با یک سرمایه‌داری ظالم و تحقیرگرانه روبرو بودید، اما کسانی که همراه جوکر در مقابل نظام سرمایه‌داری می‌ایستند، بدتر از آنها هستند، یعنی آدم‌های مخرب و حریص‌تری هستند و دارند همه چیز را نابود می‌کنند و شخصی به نام بت‌من می‌آید این ماجرا را حل می‌کند و دوباره نظم سرمایه‌‌داری را اگرچه ظالم است دوباره برقرار می‌کند. یعنی این یک تئوری دیرپای غرب است که توماس هابز این را مطرح کرده است که انسان ذاتاً گرگ انسان است مگر نظامی این را کنترل کند و شما این را در سریال «بازی مرکب» به وضوح می‌بینید. **یعنی در واقع آدم‌های خبیث‌تر همدیگر را می‌درند، مگر اینکه آن نظامی که وجود دارد آنها را کنترل کند و آنها را در یک مسیری ببرد. -بله. یعنی آنها را ذاتاً در این فیلم لایق این بازی می‌داند و اینجا نقد سرمایه‌داری نمی‌کند، نقد ماهیت آدم‌‌هایی که در این نظام بدهکار شدند را می‌کند، مثلاً در فیلم انگل آدم‌های فقیر مورد نقد قرار می‌گیرند و آدم‌های سرمایه‌دار آدم‌های بسیار خوب، متین و ساده‌ای هستند و آدم‌های فرودست بسیار آدم‌های خبیثی هستند که به همدیگر رحم نمی‌کنند؛ یعنی ما اینطوری گول می‌خوریم و متاسفانه خیلی از دوستان ما این را و آن چیزی که روی اذهان تاثیر می‌گذارد را نمی‌بینند و می‌گویند چقدر خوب است اینها به‌راحتی سرمایه‌داری را نقد می‌‌کنند! درصورتی که اصلاً به این صورت نیست و به هیچ‌وجه این وجود ندارد و اینجا مسالۀ بد و بدتر است و نه چیز دیگری و این مدتی است که در سینمای غرب مطرح شده است. مثلاً در قضیه نژادپرستی می‌بینید که فیلم‌های به ظاهر ضد نژادپرستی می‌سازند اما در واقع سیاه‌پوستان در درجه 2 قرار می‌گیرند، یعنی آدم‌های بی‌عرضه و وحشی و بی‌لیاقتی هستند و نظام آپارتایدی که باید بر آنها حاکم شود، لایق آنها است، یعنی اینطوری نشان می‌دهد و این با ظرافت هر چه ‌تمام‌تر است که متاسفانه برخی از دوستان ما گول این ماجراها را می‌خورند که اینها چقدر خوب خودشان را نقد می‌کنند! سریال «بازی مرکب» هم همین ماجرا است و به همین دلیل در پروپاگاندای رسانه‌ای به این صورت قرار می‌گیرد؛ **نکته مهم و قابل توجه بحث خشونتی است که در سریال به کار گرفته شده است. یعنی همان انسان های فرودستی که اشاره کردید، در موقعیتی قرار می گیرند که به بدترین شکل ممکن یکدیگر را از سر راه برمی دارند و به هم رحم نمی کنند. چه اصراری برای نمایش این حجم از خشونت وجود دارد؟ -بحث خشونت هم بین آدم‌ها است، یعنی آن آدم‌های فقیر نسبت به برگزارکننده‌های بازی خشونت بیشتری نشان می‌دهند، برگزارکننده‌های بازی خیلی جاها می‌گویند ما می‌خواهیم عادلانه رفتار کنیم و می‌خواهیم به این آدم‌ها فرصت برابر بدهیم! و فرصتی که آنها به خودشان نمی‌دهند و خودشان همدیگر را می‌درند، یعنی خشونت را از سوی برگزارکننده‌های بازی نشان می‌دهد ولی وقتی ما روابط بین آن آدم‌های فقیر را نگاه می‌کنیم می‌بینیم خشونت بین آنها بسیار وحشیانه‌تر است و این تئوری هابز را اثبات می‌کند که باید نظمی باشد که خشونت افراد را کنترل کند. ضمن اینکه به قول خودشان یک فرصت عادلانه به آنها می‌دهد و چند بار هم بر این موضوع تاکید می‌‌کند، مثلاً زمانی که آن زن پرسروصدا در آن بازی تک افتاد، می‌توانستند او را بکشند ولی او را نکشتند، یعنی به او یک فرصت دیگری دادند، یا آن دکتر که به صورت ناعادلانه دارد از بازی‌های بعد خبر پیدا می‌کند، او را مجازات می‌کنند و می‌گویند ما می‌خواهیم فرصت برای همه عادلانه باشد و این عدالت را نشان بدهیم، چیزی که آن آدم‌های فقیر برای خودشان درنظر نمی‌گیرند و خشونت هم مایه‌های جذاب سینمای غرب هم است.   **چرا نتفلیکس در حوزه غیرهالیوودی اینقدر سرمایه‌گذاری می‌کند؟ از این موضوع چه هدفی را دنبال می کند و عایدی اش چیست؟ -هالیوود یک مجموعه آمریکایی نیست و سال‌ها است که اینطوری نیست، در دهه‌های 60 یا 70 و حتی 40 بسیاری از افرادی که اساتید سینما هستند و به هالیوود آمدند هیچ‌کدام آمریکایی نبودند از هیچکاک و چاپلین گرفته که انگلیسی بودند تا آدم‌هایی فرانسوی که در آمریکا فیلم می‌سازند و افراد دیگر و اینها می‌آیند آمریکانیزه می‌شوند. یعنی در واقع آنچه که آمریکا و هالیوود معتقد است و ادعا می‌کند که ما تمام ملیت‌ها را زیر چتر خودمان می‌آوریم و از این جهت هم بیراه هم نمی‌گوید، اجرایی می شود. مثلاً اینیاریتوی مکزیکی جایزه اسکار می‌گیرد و امثال کارگردان های چینی را می‌آورند و اینها با سبک ایدئولوژیِ آمریکایی فیلم می‌سازند. یعنی فیلم خودشان را نمی‌سازند و فرهنگ خودشان را به رخ نمی‌کشند، در کره هم به همین صورت است. سال‌هاست که تلویزیون و سینمای کره تحت تسخیر تفکر آمریکایی است. خود کره که تحت تسخیر آمریکایی‌ها است و این آدم‌ها هم به همین‌ترتیب است، یعنی فیلم‌سازهای کره‌ای وقتی تحت لوای پخش‌کننده‌های آمریکایی قرار می‌گیرند، آنها در سطح جهانی بُلد می‌شوند و پخش زیادی پیدا می‌کنند. فیلم انگل که جایزه اسکار می‌گیرد یک فیلم کره‌ای نیست و یک فیلم کاملاً آمریکایی است و با تئوری‌ و تیم‌هایی که آن سال است، تمِ شورش طبقه فرودست خبیث علیه بر طبقه فرداست در سالی که فیلم انگل جایزه اسکار می‌گیرد در خیلی فیلم‌های دیگر که آمده وجود دارد، در فیلم جوکر برای اولین بار مطرح می‌شود، در فیلم آسم که جوردن پیل می‌ُسازد، حتی فیلم‌هایی که در آن سال نامزد می‌شوند، اینها شورش طبقۀ‌ فرودستِ خبیث بر ضد طبقه سرمایه‌دارِ متین، یعنی این تم در همۀ فیلم‌ها است و درواقع فیلم انگل به خاطر رعایت و در نظر گرفتن و پرداخت چنین تمی مطرح می‌شود، یک تِم ایدئولوژی که کاملاً آمریکایی است و اصلاً کره‌ای نیست، یعنی اگر بخواهد فرهنگ کره را نشان بدهد، اصلاً مطرح نمی‌شود چنانچه فیلم‌هایی که به این صورت است اصلاً مطرح نمی‌شود. برای همین نتفلیکس روی سینما و سریال کره‌ای سرمایه‌گذاری نکرده است، روی یک تفکر و تم آمریکایی سرمایه‌گذاری می‌کند که کره‌ای‌ها آن را ساختند، یعنی در اینجا سربازها عوض شدند و تِم عوض نشده است و رویکرد همان رویکرد هانگر گیمزی است که فیلمساز آمریکایی آن را ساخته است.   **شاید به دلیل گسترده تر شدن فضای رسانه سریال «بازی مرکب» تا این حد دیده شده است و پیش از این تماشای سریال های دنباله دار مانند سال های اخیر باب نبوده است. -یک دلیل این است که صحبت شما صحیح است و الان شبکه بیشتر رونق پیدا کرده است ولی آن زمان تبلیغات بود. منتها هانگر گیمز به اندازۀ سریال «بازی مرکب»، در آمریکا و در بخش تبلیغات آمریکا تبلیغ نشد. در حقیقت هر پدیده و هر کالا و آن چیزی که بحث ما است تا آن حدی که ایدئولوژی آمریکایی را مطرح می‌کند، مورد استقبال قرار می گیرد. مثلاً در سال، 800 فیلم ساخته می‌شود و بسیاری از آنها همان تمِ‌ هر سال حاکم بر هالیوود را دارند منتها تا حدی که نزدیک به آن تِم باشند و هرچقدر به آن تم نزدیکتر باشند، بیشتر مطرح می‌شود. مثلاً اینطوری نیست که مثلاً فیلمی مطرح نمی‌شود در این تم نیستند، در این تم هستند اما اصولاً در آن سال بخصوص یعنی سال 2018 نزدیک نشدند، هانگر گیمز هم به اندازۀ «بازی مرکب» به تم موردنظر آمریکایی‌‌ها در آن سال نزدیک نشده بود، برای همین است که به آن اندازه معروف نمی‌شود. یا فیلم محکوم سال 2007، ولی «بازی مرکب» بی‌نهایت به تم موردنظر که چند سال است سینمای هالیوود روی آن کار می‌کنند و فیلم برتر سینماهای آن است و به این تِم نزدیک شده است و تقریباً تمام اِلمان‌هایی که آنها می‌خواهند دارند، همان طبقه فرودستِ‌ خبیثِ بی‌لیاقت گرفته تا سرمایه‌داری، خشونت تا همجنس‌گرایی، یعنی اسکار پارسال در قوانین خودش این را آورد که اقلیت‌های جنسیتی باید باشد، فرد پاکستانی در این فیلم است، یعنی اینها همه را می‌چینند و پازل‌ آنها در این سریال نسبت به هانگر گیمز بسیار کامل‌تر است، آنها برای خودشان افق رسانه و افق هالیوود دارند و هر سال برای آن پارامترهایی درنظر می‌گیرند که تا چه حد این فیلم و سریال با رعایت این پارامترها به این افق رسانه‌شان نزدیک شده است، در اینجا «بازی مرکب» بی‌نهایت به این پارامترها نزدیک شده است و برای همین روی آن سرمایه‌گذاری زیادی می‌کنند. **در حقیقت می توان گفت سینمای آمریکا برای تمام دنیا برنامه دارد. -بله. آثار مورد نظر در شبکه‌های اجتماعی و تبلیغات زیاد وارد می‌شود و برای آن داستان‌بافی می‌کنند و در امارات برنامه‌شان را اجرا می‌کنند و برای آینده طراحی می‌کنند و خیلی روی آن کار می‌شود چون بی‌نهایت اِلمان‌‌های آنها را دارد و هیچ جایی تخطئنی نکرد. **آیا سریال «بازی مرکب» جدای از اینکه اهداف آمریکایی ها را دقیق پیاده کرده، از لحاظ ساختار و کارگردانی هم توانسته به نقطه مطلوب نزدیک باشد؟ -خیر. «بازی مرکب» به لحاظ سینمایی و هنری بسیار ضعیف است، یعنی چیزی که اصلاً مورد نظر آنها نیست، به لحاظ فیلمنامه‌ و شخصیت‌پردازی، آدم‌ها و شخصیت‌های اضافه، داستان‌های نیمه‌تمام، چنانچه اگر اینها در یک فیلم دیگری بود نه‌تنها روی آن سرمایه‌گذاری نمی‌شد و حتی از کارهای آماتوری ما هم بدتر می‌شود، یعنی اینقدر این فیلم گاف دارد، حتی در طراحی‌های صحنه، اصلاً نقطه مثبت آن که استفاده از بازی‌های سنتی است. در داستان مجموعه آن بومی کوچک و 10 سرخ‌پوست کوچک آگاتا کریستی، آن هم برای همه قتل‌هایش از شعر کودکانه استفاده می‌کند و بسیار هم زیبا است و نقطۀ گافی هم ندارد ولی این سریال بسیار شخصیت‌های اضافه دارد، شخصیت پلیس را از فیلم بردارید هیچ اتفاقی نمی‌افتاد،‌ یعنی داستان ناتمام، مثلاً جاسوسی آن زن که قسمتی از وقت سریال را می‌گیرد و به آن بالا می‌رود و جاسوسی می‌کند به چیزی نمی‌انجامد، یا قضیه قاچاق اعضاء و اینها همه ناتمام می‌ماند و ادامه پیدا نمی‌کند، این است که به‌لحاظ ساختاری بسیار ضعیف است ولی متاسفانه پروپاگاندای رسانه‌ای و تبلیغات رسانه‌ای یک اثر پیش‌پاافتاده و ضعیف را به صورت یک شاهکار نشان می‌دهد و اولین بار هم نیست. در طول تاریخ اسکار فیلم‌‌های بسیار ضعیفی با جوایز بسیار زیادی در بالا قرار گرفتند مثلاً بن‌هور، دی‌جی و غیره که به لحاظ کار بسیار ضعیف هستند و حتی در کارنامه آن فیلمساز ضعیف‌ترین اثر است ولی 11 تا اسکار می‌گیرد و مطرح می‌شود.   **موضوع سرمایه داری را تا چه حد در سریال «بازی مرکب» مهم تلقی می کنید؟ -در واقع قضیه سرمایه‌داری و نئولیبرال که آنها از اواسط سال 2018 آمدند این را در سینما مطرح کردند، مثلاً در فیلم جوکر قضیه بروسلی همان سرمایه‌داری نئولیبرال است و بعد این را می‌آیند در واقعیت‌های اجتماعی پیاده می‌کنند، یعنی چیزی که شما در اغتشاشات عراق و لبنان و حتی ایران دارید این مساله را می‌بینید و اینها در واقعیت‌های اجتماعی پیاده می‌شود و چیزی که در صحنه سینما آمده است؛ دقیقاً اینجا هم همین است و می‌خواهد بگوید و مانند فیلم‌های هالیوودی سوپرمن را آخر ماجرا می‌گذارد، یعنی سوپرمنی در آخر می‌ماند و آن هم سازمان عریض و طویلی در هر دفعه بدون اینکه کسی بفهمد حدود 300 نفر را می‌دزد و به آنجا می‌برد، حالا این سوپرمن می‌خواهد با آنها بجنگند، یعنی ماجرا را همان‌طوری با تئوری سوپرمن‌های آمریکایی پیش می‌برد و مردم را تهییج می‌کند و آن رگه‌هایی هم که انسانیت در آن می‌بینید در فیلم بسیار جوک است. در آخر فیلم آن پیرمرد دارد می‌میرد و قبل از ساعت 12، ماشین پلیس را بالای سر آن آدم فقیری که گوشه خیابان دارد می‌میرد،‌ می‌آورد و این برای این است که ما بگوییم چه اتفاق خوبی افتاد و امیدی را دارد نشان می‌دهد! **پایان بندی سریال که تقریبا مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت. -شما در حدود 9 قسمت یک ساعته مرتب این خشونت هم‌نوع علیه هم‌نوع را می‌بینید و یکدفعه در یک ثانیه آخر مانند سریال‌های ایرانی، همه متحول می‌شوند و این زورکی بودن و تحول در اینجا مشخص است و از چیزهای بسیار پیش‌پاافتاده استفاده کردند مثلاً آخرش مشخص می‌شود پیرمرد سردستۀ آنها بوده و این را اگر کسی چند تا فیلم دیده باشد سریع می‌تواند متوجه شود و طرف می‌تواند از اواسط فیلم متوجه شود این پیرمرد یک نقشی در فیلم دارد و کاره‌ای است! از آنجایی که شماره او 001 است و همه جا هست و ما در صحنۀ آخر مردن او را مثل دیگران نمی‌بینیم و اینها می‌خواهند با این مساله بگویند چه شاهکاری کردند! این مساله بارها بارها در فیلم‌ها به بهترین وجه گفته شده است. مثلاً در فیلم 10 سرخ‌پوست کوچولو نمی‌‌توانید حدس بزنید قاتل کیست و قاتل در وسط کار خودش را جلوی دوربین کشته است و شما در صحنه آخر یکدفعه متوجه می‌شود که اینها 10 نفر هستند که به یک مهمانی در یک جزیره‌ای دعوت می‌شوند و هر کدام از اینها در زندگی یک گناهی کردند و بعد براساس شعر 10 بومی کوچک چون شعر بچگانه است و به بچه‌ها الفبا یاد می‌دهد، هر کدام از آنها می‌میرند، مثلاً یکی را زنبور نیش زد 9 نفر شدند، یکی با آمپول سمی می‌میرد و آنها همینطور یکی یکی می‌میرند و درنهایت یک دختر و یک پسر باقی می‌ماند و هر کدام به دیگری شک می‌‌کند که او قاتل است ولی به هم ثابت می‌کنند که قاتل نیستند، یکی از آنها خودش را به مردن می‌زند و می‌فهمد قاتل یکی از آن افرادی بوده که در آن جریان مرده است، یعنی خیلی شگفت‌انگیز است!   **البته گاف های فاحش هم در سریال بسیار بود. مانند زمانی که دکتر سریال از میان تخم مرغ آب پز کاغذ رمز را خارج می کند. -بله و از این دست گاف ها به شدت زیاد است. به نظرم یکی از نقاط ضعف این فیلم این است که فیلم‌ساز قصه و فیلم‌نامۀ درستی نداشته است، یک مشت کاراکتر در ذهن داشته و مشتی فیلم در ذهنش بوده است، چون هر قسمت از این سریال از فیلم‌های شناخته‌َشده گرفته شده است و اینها وقتی روی هم ریخته شده است، یک آش درهم‌جوشی درآمده است که پر از قصه‌های نیمه‌تمام و شخصیت‌های پرداخت‌نشده و کلیشه‌های بسیار تکراری مثل آن آدم قلدر یا زن تودار، بسیار کلیشه‌ای که این آدم‌ها در حد تیپ هم نیستند و این هیچ قصۀ درست و مناسبی ندارد و مانند سریال‌های ایرانی است و در صحنه آخر می‌خواهند همه چیز را حل کنند. **به نظر شما آثار نمایشی جهان دارد به سمت خشونت حرکت می‌کند یا جامعه ما اینطور شده است؟ بحث خشونت اخیراً در شبکه‌ نمایش خانگی هم خیلی مطرح شده است و جامعه ما هم از این سریال‌ها استقبال می‌کند. -سریال‌های ما کپی دسته‌چندم سریال‌های خارجی است و هیچ کدام اورجینال نیست و نخواهد بود، ذهن اغلب فیلم‌سازهای ما هم در همین کانال‌های ماهواره‌ای و شبکه‌های اجتماعی است و در نهایت برداشت آنها از جامعه برداشتی است که آن شبکه‌ها و رسانه‌ها در ذهن آنها می‌کنند چون اغلب آنها در جامعه نیستند و در چارچوب‌‌های بسته‌ای، هم به لحاظ اطلاعات اجتماعی و هم اطلاعات تاریخی قرار دارند، این است که آن چیزی که می‌گویند، روایت می‌کنند و می‌سازند و در غرب این خشونت این یک چیز عادیِ حاکم بر سیستم سرمایه‌داری جهان است. از زمانی که آنها سرخ‌پوست و سیاه‌پوست‌ها را قتل‌عام کردند یا به بردگی گرفتند،‌ یعنی این خشونت در ذات آنها است، ماجرای ضد نژادپرستی که پارسال در آمریکا و غرب اتفاق افتاد، اینها مجسمه‌ها و اسامی و اسطوره‌هایی که تازه متوجه شدند اینها مظهر خشونت و نژادپرستی هستند را پایین آوردند و یا پادشاه بلژیک که افتخار می‌کرده که چند میلیون دست را در نیجریه و کنیا قطع کرده است،‌ یعنی اینها اینقدر وحشی بودند و این خشونتی که در غرب وحشی وجود دارد، یعنی این چیزی است که در ذات آنها است، در فیلم‌های قبل آنها سرخ‌پوست‌کُشی و سیاه‌پوست‌کشی و شکنجه‌ها و برده گرفتن و چیزهایی که ما به وفور در سینمای غرب می‌بینیم و اثر اینها به صورت دسته‌چندم در سینما و تلویزیون ما می‌آید و وارد جامعه ما می‌‌َشود و خواه‌ناخواه نفوذ دارد و خوشبختانه چندان زیاد نیست. خشونت در جامعه ما بیشتر در طبقات متوسط  و رو به بالایی که در کلان‌شهرها و شهرهای بزرگ هستند وجود دارد و مخاطب این سریال‌ها هستند، سال گذشته در عرض سه ماه تظاهراتی شد که بیش از 10 زن در فرانسه مورد خشونت خانگی قرار گرفتند و کشته شدند و ماکرون گفت ببخشید که ما نتوانستیم از زن‌ها محافظت کنیم، یعنی در جامعۀ آنجا خشونت‌ بسیار زیاد است،‌ در آمریکا بیش از 50 هزار نفر در سال با گلوله کشته می‌شوند و پارسال مطلبی که گاردین نوشت که در روز استقلال در شیکاگو حدود  500یا 700 نفر کشته و زخمی شدند و این چیز عادی‌ای در آنجا است و کپی‌های آنها وارد ایران می‌شود و غرب هم تبلیغ می‌کند که خشونت در ایران زیاد است و هیچ آماری هم نمی‌دهند. بله خشونت است ولی در حدی که همان فرهنگ غرب به ما القا می‌کند و در همان حد جامعه سرمایه‌داری که کپی آن را ما در ایران می‌بینیم، در وضعیت نابسامان اقتصادی، در بانک، در انواع تورم‌ها، چیزی که دنیای سرمایه‌داری به ما القا کرده است، ما اگر بخواهیم بفهمیم این در ایرانی‌ها ذاتی است یا خیر، کافی است تاریخ را بخوانیم، آیا واقعاً ایرانی‌ها همیشه خشونت‌طلب بودند؟ ما هیچ‌وقت در طول این سال‌ها در هیچ جنگی متجاوز نبودیم و در هیچ جنگی کشوری را اشغال نکردیم درصورتی که همیشه مورد تجاوز و اشغال قرار گرفتیم، در دوران قحطی حدود 9 میلیون نفر در سال‌های 1917 تا 1919 توسط انگلیسی‌ها قتل‌عام شدند یا 5، 6 میلیون‌ نفر در جنگ جهانی دوم، این همه مصیبت که در طول این 200 سال اخیر بر سر این ملت آمده است! آنها همیشه می‌خواهند با تبلیغات‌شان بگویند ملت ایران دارد نابود می‌شود، ما الان این همه افتخار در ورزش داریم ولی نوید افکاری را این همه تبلیغ می‌کنند تا برای ما هیچ افتخاری در ورزش باقی بماند و نمی‌خواهند آب خوش از گلوی ایرانی‌ها پایین برود و همیشه با یک موضوع تحریک‌کننده و پروپاگانداری رسانه‌ای این مساله را بزرگ کنند و این را به کام ایرانی‌ها زهر کنند و این تحلیل کارشناس ایرانی در لندن است، در مورد کرونا چقدر علیه ایران تبلیغ کردند و دقیقاً اعصاب مردم را بهم می‌ریزند و هر کسی یک مقدار عاقل باشد و بداند 60، 70 درصد کرونا به اضطراب و استرس بستگی دارد و آنها چطوری دارند کرونا را در جامعه بسط می‌دهد و استرس را در جامعه افزایش می‌دهند. چیزی که بی‌بی‌سی می‌گوید برای فیلم‌سازهای ما و مخاطبان آنها می‌شود، چون اطلاعات آنها و سطح سواد آنها بسیار پایین است و اصلاً توانایی آن را ندارد و نمی‌خواهند که 4 صفحه مطالعه کنند برخلاف آن چیزی که می‌گویند اطلاعات باز، بسیار محدود هستند، یعنی شما 4 تا چالش اطلاعاتی با‌ آنها ایجاد کنید می‌مانند و کسانی که ادعای فیلم‌سازی دارند آنقدر از لحاظ اطلاعات سواد پایین هستند، همان شبه‌سلبریتی‌هایی که اگر‌ آن طرف یک بوقی می‌زنند صدای بوق اینها هم درمی‌آید! ما عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی هستند که نخ آنها را می‌کشند و تکان می‌خورند و هر چقدر شما برای آنها سند و مدرک بیاورید باز حرف خودشان را می‌زنند و در مورد سریال‌سازی اینها هم همینطور است،‌ یعنی از جامعه چیزی نمی‌دانند. انتهای پیام/

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *